باورمان نمیشود، قبولش برایمان مشکل است،مجید این شیفت نیامده است و دیگر نخواهدآمد .
مجید را  از همان زمان که شناختم تا همین اواخر  همیشه شاد و راحت بود با زندگی و هیچ گاه  ندیدم سخت بگیرد زندگی را .
و حالا باید بپذیریم در این سن وسال بر اثر سکته قلبی در گذشته است.
تنها چیزی که به ذهنم میرسد:
"جهان پیر است و بی بنیاد از این فرهاد کش فریاد"
پنج شنبه بعد از ظهر مجلس هفت در بیدگل برگزار میشود
دوستان و همکاران آن مرحوم  از بندر عباس ویزد عازم بیدگل هستند .

 

به محسن عزیز تبریک میگوئیم .صاحب فرزندی شده اند، نامش را علی گذاشته اند ،خداوند صاحب نامش کند

خودش که از بچه های نیک روزگار است،بچه اش دیگر چه میشود ؟

البته بچه های من و شاکر که نشان دادند مسئله جور دیگریست!

فرصت کوتاهی در یزد مهمان شاکر بودیم ،بسیار خوش گذشت جای دوستان بسیار خالی بود .

در خبر آمده است که محمد شیرازی در رشت ازدواج کرده است،مبارک است انشاالله

سلام گرم من به بچه های اراک ابوالفضل قربانعلی(مدیریت محترم)،رسول اناری(معاونت محترم)

سعید ابراهیمی،علی نوده فراهانی ،و دوستان دیگر

 

 

عید سعید فطر را به تمامی دوستان تبریک عرض مینمایم.
امیدوارم همواره با تندرستی توفیق عبادت خداوند را داشته باشید و این بنده حقیر را از دعای خیر خود بهره مند سازید.

 

باسلام خدمت دوستان
جهت اخذ مدرک تحصیلی فرصت کوتاهی به دست آمد تا به دانشکده بروم
ودر این مدت کوتاه اتفاقی علیرضا حسینی را دیدم که خیلی خوشحال شدم
از احوالات سید محمد کشفی جویا شدم که به سلامتی در آستانه ازدواج هستند
البته علیرضا هم همچنین !
خداوند انشا الله توفیق وسعادت به ایشان عنایت فرماید
علی عباس عادلی راهم دیدم "مدیر تولید مهاباد"
دیگر اینکه دانشکده عجب چیزی شده !
سالن کتابخانه را دیدم پر از کامپیوتر که نمیشد شمرد و همه وصل به اینتر نت با سیم وبیسیم
یاد کلاس کامپیوتر خودمان افتادم
7 یا 8 سیستم بود که دو نفری پای یک سیستم می نشستیم و شروع میکردیم "gw basic "
و بقیه ماجرا "چنان که افتد و دانی"

 

ما که دانشکده جدید را ندیدیم .با خاطرات همان قدیمی حال میکنیم.

مخصوصا زیر زمین ساختمان سروش . دفتر گروه کوهنوردی که به سختی به دستش آوردیم

و از دست گزند و آفت خیلی ها حفظش کردیم .دست مریزاد باید گفت به همه آن همنوردان.

 

یادش به خیر
خوابگاه با مسایل
تلخ و شیرینش
چه موشکها که
از این پشت بام

هوا کردیم.چقدر

از موزه فرش بازدید

کردیم؟؟

 

 

                    دلبرا بنده نوازیت که آموخت  بـــــــــگو 

                                 که من این ظن به رقیبان تو هرگز نبرم

                   ای نسیم سحری بندگی من برســــــــــان

                                که فراموش مکن وقت دعای سحــــــــرم

                  خرم آن روز کزین مرحله بر بندم بــــــار

                                 وز سر کوی تو پرسند رفیقان  خبــــــــرم

 

باسلام خدمت دوستان
چیزی نداشتم که برایتان بگذارم
فعلا  با این عکس زمینه را برای ارسال عکسهایتان آماده میکنم
عکس بفرستید البته با حجم کم زیر 200 کیلو  

amirreza_nor@yahoo.com

 

با عرض سلام وتبریک سال نو
برای همه دوستان آرزوی سلامتی وسال  پر برکتی را دارم
تغییر وضعیت ما در اداره مدتی این مثنوی را تاخیر انداخت
از این پس منظم تر در خدمت دوستان  خواهم بود

 

 

مطالب بلاگ قبلی را ریختم اینجا

برای جلوگیری از اشتباه بلاگ قبلی حذف میشود.

 

رفتیم blogfa
[عناوین آرشیوشده]